عناوین
اتخاذ تصمیمات دقیق و هوشمند میپردازد.هوش تجاری، نه بهعنوان یک محصول و نه به عنوان یک سیستم، بلکه به عنوان یک معماری و رویکردی جدیدموردنظر است که البته شامل مجموعه ای از برنامه های کاربردی و تحلیلی است که بهاستناد پایگاههای داده عملیاتی و تحلیلی به اخذ و کمک به تصمیم گیری برای فعالیتهای هوشمند تجاری و کسب و کار می پردازند. اما هوش تجاری از مناظر دیگر: از منظر معماریو فرایند به هوش تجاری به عنوان یک چارچوب که عامل افزایش کارایی سازمان و یکپارچگیفرایندها و نهایتا بر فرایندهای تصمیم گیری در سطوح مختلف سازمانی متمرکز است،نگریسته می شود. بازار هوش تجاری را ابزاری برای برتری رقابتی و پایشگر و تحلیلگربازار و مشتریان می داند. از نقطه نظر فناوری نیز هوش تجاری یک سیستم هوشمند است کهبا پردازش دقیق داده ها، نقطه دخالت سخت افزار و نرم افزار در مغز افزار ها به حسابمی آید. ولی به بیان ساده تر هوش تجاری چیزی نیست مگر فرایند بالابردن سود دهیسازمان در بازار رقابتی با استفاده هوشمندانه از دادههای موجود در فرایند تصمیمگیری. در صورتی که مفهوم هوش تجاری بدرستی درک و منتقل نگردد، موجب می شود تاانتظارات مدیران به صورت ناگهانی افزایش یابد و برآورده نشدن این توقعات مواردی رااز جمله سلب اطمینان افراد و بویژه مدیران از این سیستم به دنبال خواهد داشت؛ چراکه هوش تجاری فقط به دنبال کوتاه کردن مسیر های پرس و جو در داخل اطلاعات است و خودمستقلا و بدون نیاز به اطلاعات مناسب قادر به ارائه پیشنهاد یا راهکارینیست.
تعیین گرایشهای تجاری سازمان
که از پیامدهای استفاده از
هوشتجاری است
موجب می شود که سازمان
بدون اتلاف وقت و هزینه
در سایر مسیرها
به دنبال اهداف کلان متمرکز شود.
ضرورت استفاده از هوش تجاریدر سازمانها
همانطور که از تعاریف متعدد استنباط می شود، هوش تجاری در قالب هرتعریفی به دنبال افزایش سودآوری سازمان با استفاده از اتخاذ تصمیمات هوشمند و دقیقاست و به طور اعم می توان اهداف زیر را برای این رویکرد نوین عنوان کرد:
۱ – تعیین گرایشهای تجاری سازمان که موجب می شود تا سازمان بدون اتلاف وقت و هزینه وانرژی در سایر مسیرها به دنبال اهداف کلان و اساسی خود متمرکز شود.
-۲ تحلیل عمیق بازار.
-۳ پیش بینی بازار که می تواند قبل از اینکه رقبا سهم بازار خود راتوسعه دهند، منافع جدید به وجود آمده در بازار را عاید سازمان کند.
-۴ بالابردن سطح رضایتمندی مشتریان که می تواند موجبات استمرار کسب و کار باشد و از دست دادناین اعتماد و رضایتمندی مراتبی را برای بنگاه به همراه دارد.
-۵ شناسایی مشتریان دائمی که وفادارند، می توان با پیگیری رفتار آنان، جهتگیریهای کلان و استراتژیک راانجام داد.
-۶ تقسیم بندی مشتریان و متعاقبا ایجاد تنوع در روش برخورد با هرگروهاز مشتریان.
-۷ افزایش کارایی سازمان در امور داخلی و شفاف سازی رویه فرایندهایکلیدی.
-۸ استانداردسازی و ایجاد سازگاری بین ساختارهای سازمان.
-۹ تسهیل درتصمیم گیری که جزء اهداف اساسی هوش تجاری محسوب میشود.
۱۰ – تشخیص زود هنگامخطرات قبل از اینکه سازمان را به مخاطرات جدی بکشاند و شناسایی فرصتهای کسب و کارقبل از اینکه رقبا آن را تصاحب کنند.
با توجه به موارد فوق می توان گفت که احساس نیاز به وجود هوش تجاری در سازمان برای اولین بار در سطوح بالای مدیریتی احساس میشود و از بالای هرم ساختار سازمانی به بخشهای زیرین منتقل می شود، ولی برای ایجادآن میبایست از پایینترین سطوح و لایه ها شروع کرد.
مهمترین نیاز یک مدیر،داشتن اطلاعات دقیق برای اتخاذ تصمیم درست است. فرایند تصمیم گیری می تواند به سه بخش کلی زیر تقسیم شود. با توجه به انواع مختلف تصمیم گیری (بر اساس میزان ساخت یافته بودنآن) هر یک از بخشهای اهمیت متفاوتی خواهند داشت.
-۱ دسترسی، جمع آوری و پالایشداده ها و اطلاعات مورد نیاز؛
-۲ پردازش، تحلیل و نتیجه گیری بر اساسدانش؛
-۳ اعمال نتیجه و نظارت بر پیامدهای اجرای آن.
در هر یک از موارد فوق،سازمانهای قدیمی که از هوش تجاری استفاده نمی کنند، دارای مشکلاتی هستند که اغلب ازعواملی چون حجیم بودن داده ها، پیچیدگی در تحلیلها و ناتوانی در ردگیری نتایجفرایندها و پیامدهای تصمیمات گرفته شده، نشئت می گیرند. هوش تجاری با کمک به حلمشکلات فوق، به دلیل ساختاری که در سازمان به وجود می آورد، فرصتهای جدیدی نیز برایرشد سازمان ایجاد می کند و نه تنها عامل حذف مشکلات است، بلکه با صرفه جویی در زمانو هزینه، شرایط کاری را دگرگون می سازد.
اجزا ومهارت های لازم برای ارتقای هوشمندی کسب و کار
برای اینکه یک سیستم با هوش تجاریبدرستی عمل کند، با شناخت موقعیتها که چه اطلاعاتی در اختیار چه افرادی قرار گیرد،باید روابط بین افراد و اطلاعات و روند اجرای پروسه ها بدقت مورد بررسی قرارگیرد.
هوش تجاری در سازمان، کلیه کاربران و همینطور روابط بین آنان را در نظردارد تا زنجیره ارزش بنگاه به کمال پوشش داده شود و فرایندی از قلم نیفتد.
برایاجرای هر گونه فرایند بهبود در سازمان می بایست مهارتهایی خاص آن فرایند ترتیب دادهشود که البته برای فرایندهای کلان نظیر هوشمندی کسب و کار دقت نظر خاصی مورد نیازاست.
مهارتهای کسب و کار اعم است از روال کسب و کار و ارتباط با استراتژی سازمانی به همراه فرایندهای دگرگونسازی، که در تعیین خط مشی سازمانی بسیار حائزاهمیت است. مهارتهای فناوری اطلاعات که به صورت فنی به مدیریت تغییر کمک میکند وپشتیبان متدولوژی های تحلیل است نیز می بایست، در سازمان به حدی کافی موجود باشد. مهارت دیگری باعنوان مهارتهای تحلیلی شامل خلاصه سازی تحلیل و کاوش و تشریح درست،به اندازه سایر مهارتها قابل ملاحظه است که این سه نوع مهارت در برخی بنگاهها داراییک مرکز تلاقی هستند که آن دقیقا مرکز ارتقای هوشمندی کسب و کار تلقی می شود و هرچهوسیع تر باشد، مسلما هوشمندی کسب و کار در سازمان بیشتر و هرچند کوچکتر باشدهوشمندی در آن کسب و کار کمتر وجود دارد البته در برخی از سازمانها که جزیرهای عمل میکنند محدوده هریک از این مهارت هرچند که وسیع باشند، ولی هیچهمپوشانی ندارند و مسلما اجرای اینگونه طرحها ( هوش تجاری) در این سازمانها تعریفی ندارد، چون شرط اصلی استفاده از فناوری نوین هوش تجاری، کار در محیط رقابتی است وشرکتهایی که به صورت جزیره ای عمل می کنند، اصولا در این محیط نمی توانند واردشوند.
نقش هوشمندی را در کسب و کارها می توان به صورت زیر مشاهد کرد :
اگرسازمان در لایه های زیرساختی و تراکنشی خود از فناوری استخراج و انتقال و تبدیل داده ها استفاده کند و بستری از هوش تجاری را در تکنولوژی داده کاوی فراهم آوردهباشد و همچنین ابزار BI را مبتنی بر فناوری اطلاعات و مشتریگرایی به کار گیرد،هوشمندی در این کسب و کار کارآمد خواهدبود.
چنانچه در بستر BI از استانداردها وبرنامه های کاربردی، راهبردی، عملیاتی، تحلیلی نیز استفاده شود، هوشمندی در این کسبو کار اثربخش است. زمانی هوشمندی نقش اهرمی را در کسب و کار به عهده می گیرد که عملکرد به دقت ارزیابی شود و فرهنگ سازی در بین کاربران آغاز شده باشد. درنهایت برای تحقق این هدف می بایست متودولوژی BI و مهارتهای آن در بدنه سازمان مستقرشود.
هنگامی که سازمان به سمت اهداف جهانی سازی با استفاده از مجازی شدن متمایلشود و پا از ساختمانهای فیزیکی به عرصه مجازی نهاده شود، می تواند روند اجرای فرایندهای درون سازمان خود را به حد اعلا شفاف و نقش هوشمندی را یک نقش رقابتی سازد، بنابراین با این نقطه قوت با رقبا به رقابت بپردازد.
اهمیت استراتژیکهوش تجاری در تصمیمات سازمانی
رشد تصمیم گیری سازمان معمولا بدین ترتیب است که پایین ترین سطح انجام فعالیتهای تجاری یک سازمان، سطح عملیاتی است که فرایند دردفعات بالا و معمولا به صورت تکراری در رده های پایین سازمان انجام می شود و معمولابا حجم کمی از داده ها سر و کار دارند. تصمیمات گرفته شده در این سطوح غالبا درحوزه مسائل ساخت یافته و توسط مدیران رده پایین اتخاذ می شود. نتایج حاصل از این تصمیمات، تاثیرات کوتاه مدت و خرد در سازمان دارند.
مشتریان،رقبا
شرکای تجاری، محیط اقتصادی
و کارکنان داخلی
ازجمله عوامل موثر
بر هوش تجاری سازمان هستند.
سطح تاکتیکی در سازمان مربوط بهعملیاتی است که در حوزه مدیران میانی انجام می شود. این عملیات می تواند شاملپیگیری عملیات در سطح پایین، نحوه انجام آن، گزارش گیری و نهایتا جمع بندی دادههای مفید برای اتخاذ تصمیمات میان مدت سازمان باشد. تصمیمات گرفته شده در این سطح غالبادر حوزه مسائل نیمه ساخت یافته و توسط مدیران میانی اتخاذ می شود و نهایتا بالاترین سطح استراتژیک مربوط به تصمیم گیریهای کلان سازمان است که توسط مدیران رده بالا اتخاذ میشود. این نوع استفادهها در دفعات کم و در دوره های طولانی انجام می شود،اما ممکن است با حجم بالایی از اطلاعات و پردازشها همراه باشد. تصمیمات گرفته شده در این سطوح غالبا در حوزه مسائل غیر ساخت یافته و توسط مدیران ارشد انجام می شود ونتایج حاصله تاثیرات بلند مدت و کلانی در مسیر حرکت سازمان دارند.
کاربرد هوش تجاری در سطح استراتژیک را می توان به نوعی برای کمک به افزایش کارایی کلی سازمان وبهینه سازی فرایندها در کنار یکدیگر، در نظر گرفت. این سیستم ها روی برخی ویژگیهای مهم مالی و سایر پارامترهای مهم دیگر در افزایش کارایی سازمان متمرکز می شوند. بدیهی است که سیستم در این سطوح میبایست فرایندهای خارجی سازمان را نیز در بربگیرد. خصوصیات مختلف برنامههای کاربردی در مقاطع مختلف سازمان، باعث ایجادتفاوتهایی در ابزارها، تکنیک ها و زیرساختهای مورد نیاز برای هر یک از آنها می شود. استفاده از ابزارهای تحلیلی و هوشمند بیشتر در سطح بالا انجام می شود که نیازمندپردازشهای بالا با میزان دسترسی انبوهی از اطلاعات در سطوح استراتژیک و تاکتیکی بیشتر از عملیاتی است. بخش عملیاتی هوش تجاری بیشتر وظیفه جمع آوری اطلاعات و ذخیره سازی آنها را در و یا پایگاه داده های خصوصی بر عهده دارد.
تکنیکهای تسهیل تصمیم گیری هوش تجاری
در هر دقیقه، دوهزار صفحه مطلب علمی به حجم اطلاعات شبکه اینترنت افزوده میشود. هر روز بیش از ۳۰۰ میلیون صفحه در اینترنت فرستاده میشود وتقریبا ۵ سال طول میکشد که بتوان مقالات و مطالب به روز شده در ۲۴ ساعت را بهتمامی خواند. بنابراین تمام اطلاعات از چنین نرخ رشدی برخوردارند. در بخشهای تحقیقو توسعه اغلب یک گروه چند نفری شروع به جمع آوری اطلاعات مورد نیاز میکنند و شایداطلاعاتی مشابه، اما با نامهای مختلف را بایگانی کنند و معمولا چندین و چند بار دراین گروهها دوباره و چند باره کاری اتفاق میافتد.
در عصری که زمان، کلید اصلیدر تجارت است، شرکتها به استفاده از ابزارهای اطلاعاتی روی آورده اند تا بتواننداطلاعات مورد نظر را بسرعت ازمنابع استخراج کنند هوش تجاری در امر تصمیم گیری درسطوح مختلف سازمان بویژه سطوح مدیران ارشد با تحلیل اطلاعات و روشهای پرس و جو تسهیلات زیادی را فراهم می کند که متداولترین این روشها به قرار زیر است:
* On-Line Analytical Processing (OLAP)
*On-Line Transaction Processing (OLTP)
* Data Warehousing (DW)
* Data Mining (DM)
* Intelligent Decision Support System (IDSS)
*Intelligent Agent (IA)
*Knowledge Management System (KMS)
*Supply Chain Management (SCM)
*Customer Relationship Management (CRM)
*Enterprise Resource Planning (ERP)
*Enterprise Information Management (EIM)
لازم به ذکر است، صرف وجودتمام این تکنیک ها در سطح سازمان بدون در نظر داشتن فرهنگ سازمان و رویکرد سیستمی موجود بین کارکنان نمیتواند اثبات کننده هوشمندی کسب و کار آن سازمان باشد. بههمین علت است که برای هوش تجاری از کلمات استقرار و پیاده سازی استفاده می کنند نهاز کلمه نصب؛ چراکه عواملی دیگر نیز غیر از بسته های نرم افزاری در درست کار کردنهوش تجاری موثرند و به همین منظور در تعاریف آن را رویکرد معماری نوین نامیده اند،زیرا از ابتدای فرایند تدوین داده ها تا مراحل ذخیره سازی و فراخوانی مجدد واستخراج دانش مورد نیاز، هوشمندی، رفتار ملموس است.
مواردی مانند زیرساختهایسازمان و یا فرهنگ سازمان در پیادهسازی هوش تجاری بسیار نقش قابل ملاحظه و حساسی را ایفا می کنند برای موفقیت در استقرار و کارایی یک سیستم BI در یک سازمان بایدبرخی موارد از ریشه های فرهنگی سازمان تغییر کند، چون این موارد در میزان بهرهوری سیستم هوش تجاری نقش بسزایی خواهند داشت. برخی موارد مانند تلقی سازمان از اطلاعاتکه به عنوان یکی از مهمترین منابع سازمانی محسوب میشود و نوآوری که در سازمان بایدبخشی از کار تجاری سازمان تلقی شود و نوع تفکر سازمان در مورد اطلاعات و نوآوری مسلما در بستههای نرمافزاری وجود ندارند، بلکه باید در لابه لای لایههای زیرساخت سازمان فرهنگ سازی و لحاظ گردند.
عوامل موثر بر هوش تجاری سازمان
همانطورکه یک رویکرد سیستمی دقیق و به روز مانند هوش تجاری می تواند بر کارایی و عملکردسازمان تاثیرات زیادی بگذارد، بسیاری از عوامل و نیز بر میزان کارایی هوش تجاری سازمان تاثیر گذارند، از جمله این عوامل می توان به مشتریان، رقبا، شرکا تجاری،محیط اقتصادی و کارکنان داخلی اشاره کرد. با توجه به این نکته که هیچ کسب و کاریبدون مشتری معنا ندارد، پایش رفتار مشتریان و مخصوصا شناسایی آنان از حیث دائمی یاموقتی بودن می تواند در پیش بینی میزان دقیق عرضه و تنظیم میزان تقاضا بسیار کارامد واقع شود. بنابراین تکنیکهای سیستم های حمایت تصمیمگیری هوشمند (IDSS) و مدیریت ارتباط با مشتری که در متن معماری هوش تجاری نهفته است، می توانند روند حرکت سازمانرا با عقاید و علایق مشتریان همگام کنند. نداشتن اطلاعات کافی در رابطه با مشتریانمانند اینکه: مشتریان واقعی چه کسانی هستند؟ این مشتریان چه کالاهایی و در چه زمانی میخرند؟ چگونه می توان الگوهای خرید مشتری را استخراج کرد؟ چگونه میتوان میزان وفاداری مشتری را بالا برد؟، معضلات فراوانی را در اجرای چنین رویکردهای نوینی بهبار خواهد آورد.
هوش تجاری در سازمان
کلیه کاربران و همچنین روابط
بین آنها را در نظر دارد
تا زنجیره ارزش بنگاه
به کمال پوشش دادهشود
با توجه به این منطق که اگر به هر تحلیلگری در قالب سیستمیا سازمان، اطلاعات ناقص یا اشتباه وارد شود، خروجی آن هرگز قابل ارزیابی مطلوبنخواهد بود و اگر بهترین ساز و کارها در اختیار افراد نا مناسب قرار گیرد، مطمئناضمن کاهش عمر مفید کاری آنها، کارایی قابل توجهی هم نخواهند داشت، پس با توجه بهآثار هوش تجاری بر سازمان باید بر تاثیرات عوامل متعدد داخلی و خارجی سازمان بر هوشتجاری مطالعه کرد تا سازمان باوجود صرف هزینه و زمان هنگفت برای ایجاد تغییرات کلی،در خروجی دچار خسارات جبران ناپذیری نشود؛ چراکه تصمیمات اساسی و استراتژیک درسازمانها با بهبود قسمتی از آن بسیار متفاوت است. این تصمیمات استراتژیک روند تفکرو حرکت سازمان را به کل تغییر میدهند و در صورت شکست، رجوع به نقطه اول و اصلاحاشتباهات یا تغییر جدید امکان پذیر نیست، زیرا تغییر فرهنگ سازمانی و نگرش افرادمستلزم برداشتن گامهای طولانی مدت و برنامهریزی شده است. بنابراین کم تخمین زدنتاثیرات عوامل به نظر کوچک می تواند پایان یک راه امیدوارکننده و روشن را تیره وتار کند. ممکن است سازمانها در مواردی مشابه باشند، ولی هرگز دقیقا عملکرد یکسانینداشته باشند و حتی اگر عملکردشان نیز بسیار به هم مشابه باشد، محیط فعالیت متفاوتیا خاص باشد و با توجه به سایر موارد باید اینگونه معماریهای بنیادین را طبق زیرساختها و ویژگیهای سازمان، طراحی، برنامهریزی و پیاده سازی کرد.
نتیجه گیری
در این مقاله سعی بر آن شده است تا با ارائه توان فناوری جدید هوش تجاری ومعرفی برخی مزایا و محسنات آن و تمرکز آن بر تصمیمات سازمانی – بویژه تصمیمات کلانکه توسط مدیران رده بالا گرفته می شود – بتوان سختیهای کسب و کار امروز را تحلیلکرد تا توسط ارزیابی و تحلیلهای این فناوری جدید هوشمند ، قبل از اینکه مخاطرات،سازمان را تهدید کنند و صدمات اقتصادی گزاف آنها مانع از بازار مناسب و باعث کاهش کیفیت عملکرد شود، آنها را پیش بینی و چاره جویی کرد و همچنین پیش از آنکه فرصتهاتوسط چشمان ریزبین و دقیق رقبا شناسایی شوند و فرصت رشد و ترقی از سازمان گرفته شود، آنها را به دست آورد که البته این اهداف صرفا با اتخاذ تصمیمات دقیق و هوشمندو در آمدن از رویای خوش تداوم ابدی شیوه کسب و کار تحقق خواهد یافت